English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9008 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
appraisable U قیمت کردنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wadeable U کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
discountable U کم کردنی
rebuttable U رو کردنی
rebuttable U رد کردنی
confutable U رد کردنی
forfoitable U گم کردنی
solvency U حل کردنی
challengeable U رد کردنی
refutable U رد کردنی
rejectable U رد کردنی
doable U کردنی
smokable U دود کردنی
constrainable U مجبور کردنی
concealable U پنهان کردنی
compellable U مجبور کردنی
smokeable U دود کردنی
sinkable U نشست کردنی
condemnable U محکوم کردنی
conquerable U فتح کردنی
seizable U ضبط کردنی
quotable U نقل کردنی
defeasible U فسخ کردنی
declinable U صرف کردنی
receivable U دریافت کردنی
referable U مراجعه کردنی
refillable U دوباره پر کردنی
relatable U نقل کردنی
covetable U طمع کردنی
repealable U لغو کردنی
resectable U قطع کردنی
separable U جدا کردنی
satisfiable U راضی کردنی
contrivable U تدبیر کردنی
demurrable U اشکال کردنی
compassable U احاطه کردنی
communicable U ابلاغ کردنی
tarnishable U کدر کردنی
wadable U توده کردنی
applicative U اعمال کردنی
thinkable U فکر کردنی
wettable U خیس کردنی
abolishable U منسوخ کردنی
triable U ازمایش کردنی
storable U انبار کردنی
violable U غصب کردنی
vindicable U حمایت کردنی
dispensable U معاف کردنی
dispensable U صرفنظر کردنی
notifiable U اخطار کردنی
weighable U وزن کردنی
reprehensible U سرزنش کردنی
suggestible U پیشنهاد کردنی
suggestible U اشاره کردنی
assumable U فرض کردنی
assurable U بیمه کردنی
collectible U جمع کردنی
collectable U جمع کردنی
spendable U خرج کردنی
spottable U پیدا کردنی
vindicatory U ثابت کردنی
steerable U هدایت کردنی
calculable U حساب کردنی
subduable U مطیع کردنی
subjugable U مطیع کردنی
submergible U غوطه ور کردنی
tactile U لمس کردنی
supposable U فرض کردنی
suppressible U متوقف کردنی
surmountable U برطرف کردنی
fair game U مسخره کردنی
tamable U رام کردنی
tameable U رام کردنی
wadable U کپه کردنی
denotable U دلالت کردنی
adoptable U اتخاذ کردنی
persuasible U وادار کردنی
opposable U مخالفت کردنی
operable U عمل کردنی
pracitcable U گذار کردنی
preachable U وعظ کردنی
predicable U اطلاق کردنی
leviable U وضع کردنی
leasable U اجاره کردنی
iterable U تکرار کردنی
interpretable U تفسیر کردنی
insurable U بیمه کردنی
inscribable U محاط کردنی
inflictable U تحمیل کردنی
persuadable U وادار کردنی
applicable <adj.> U مصرف کردنی
partible U جدا کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
usable <adj.> U مصرف کردنی
interchangeable U با هم عوض کردنی
participable U شرکت کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
inducible U وادار کردنی
includible U شامل کردنی
defensible U دفاع کردنی
filterable U صافی کردنی
extinguishable U خاموش کردنی
palpable U پرماسیدنی حس کردنی
tangible U لمس کردنی
erectile U راست کردنی
escapable U فرار کردنی
tangibly U لمس کردنی
excludable U محروم کردنی
farmable U زراعت کردنی
extraditable U تسلیم کردنی
conceivable U تصور کردنی
tractable U رام کردنی
erasable U پاک کردنی
filtrable U صافی کردنی
believable U باور کردنی
includable U شامل کردنی
impotable U وارد کردنی
importable U وارد کردنی
fellable U قطع کردنی
issuable U صادر کردنی
eliminable U بیرون کردنی
framable U درست کردنی
deprivable U محروم کردنی
fleeceable U لخت کردنی
fixable U محکم کردنی
devisable U تعبیه کردنی
punishability U مجازات کردنی
enunciable U اعلام کردنی
credible U باور کردنی
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pracitcable U عبور کردنی گذشتنی
manipulatory U با دست درست کردنی
get at able یافتنی پیدا کردنی
manipular U با دست درست کردنی
manageably U بطور اداره کردنی
likly U باور کردنی احتمالی
perceivable U مشاهده کردنی دیدنی
perceivable U درک کردنی محسوس
bills receivable U براتهای دریافت کردنی
eradicable U قلع و قمع کردنی
supposable U تصور کردنی مفروض
sinkable U غرق کردنی یاشدنی
contrivable U اختراع کردنی اندیشیدنی
saveable U پس انداز کردنی اندوختنی
exigible U خواستنی مطالبه کردنی
reprouducible U دوباره درست کردنی
traceable U جستجو کردنی یافتنی
impugnable U رد کردنی قابل تکذیب
likely U باور کردنی احتمالی
missile U اسلحه پرتاب کردنی
tax-deductible U کسر کردنی از مالیات
missiles U اسلحه پرتاب کردنی
injection U داروی تزریق کردنی
fixture U لوازم نصب کردنی
likelier U باور کردنی احتمالی
likeliest U باور کردنی احتمالی
comparable U قابل مقایسه مانند کردنی
framable U تنظیم کردنی ترتیب دادنی
calculable U براورد کردنی قابل اعتماد
usable U قابل استفاده مصرف کردنی
useable U قابل استفاده مصرف کردنی
presentative U قابل تقدیم درک کردنی
bills payable برات های پرداخت کردنی
probable U باور کردنی امر احتمالی
eliminable U حذف کردنی برطرف شدنی
supportable U حمایت کردنی تاب اوردنی
practicable U صورت پذیر عبور کردنی
vanquishable U پیروز شدنی غلبه کردنی
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
vindicable U قابل دفاع ثابت کردنی
violable U تجاوز کردنی تخطی پذیر
expressible U قابل افهار بیان کردنی
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
rashers U ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
oxford india paper U یکجور کاغذ نازک چاپ کردنی
prunello U یکجور الوچه یا گوجه خشک کردنی
rasher U ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
prunelle U یکجور گوجه یا الوچه خشک کردنی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
At the price of. At the cost of . U به قیمت
values U قیمت
Recent search history Forum search
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1To be capable of quoting
1preppy
1لطفا قیمت محصولات رو برای من بفرستید ممنونه
0ایا for what price ? ترجمه ی جمله ی
0تعدیل قیمت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com